بازی

هیچ کس مجبور به بازی کردن نیست. ما بازی می کنیم چون بازی کردن لذت‌بخش است. مثل فوتبال بازی کردن در عصر یک روز آفتابی یا کشف پاسخ مسئله در یک رمان معمایی. «لذت» هسته‌ی اصلی همه‌ی بازی‌هایی است که از ابتدا تاکنون ایجاد شده اند (حداقل همه‌ی بازی‌های خوب این‌طور اند). اما بازی‌ها چیزی بیشتر از لذت هستند. آن‌ها ممکن است سرگرم کننده، جذاب، خسته کننده، چالشی یا ثمربخش باشند. به عبارتی، بازی‌ها بسیار شبیه خود زندگی هستند.

تعریف بازي

الف) بازي يك فعاليت بي هدف يا «هدف درخود» است. يعني فعاليتي كه هيچ نوع منفعتي براي فرد ندارد. بالدوئين اصطلاح اتوتليسم را براي بيان فعاليتي كه هدف آن در خود آن است عنوان كرده است.

ب) «كارل گروس» براي اولين بار به جنبه كنشي بازي در بين ديگر فعاليتها توجه داشته و معتقد است كه بازي يك نوع پيش تمرين عمومي است. فعاليت يا تمريني مقدماتي و كمك كننده براي فعاليتهايي كه فرد در آتيه ميخواهد انجام دهد. به اين ترتيب كودكان خود را ضمن بازي، آماده فعاليتهاي سازش يافته اي خواهند كرد كه در آينده ناگزير خواهند بود آن فعاليتها را در زندگي داشته باشند. اما اين ملاك قانع كننده نيست. چون اگر اين ملاك را بپذيريم تمام كنشهاي ذهني را به صورت فرايندي ميتوانيم بدانيم كه قسمتي از آن بازي است و بعد اين فرايند تغييرشكل حاصل مي كند. در حالي كه خوب ميدانيم بسياري از آثار بازيهاي كودكانه حتي در بزرگسالان باقي ميمانند و بزرگسالان هم نسبت به بازي رغبت و علاقه دارند.

ج) بازي را يك فعاليت ارتجالي يا خودجوش ميدانند كه در فرد از آغاز زندگي وجود دارد و در طول زندگي به شكل ارتجالي باقي ميماند. پذيرفتن چنين ملاكي خالي از اشكال نيست، زيرا بسياري از فعاليتهاي كودكان به خصوص با اطلاعاتي كه از نظامهاي گوناگون داريم جنبه ارتجالي، خودجوش يا خودبه خودي دارند، بي آنكه جنبه بازي به خود بگيرند، پس چنين ملاكي نميتواند بازي را از فعاليتهاي ديگر متمايز سازد.

د) «كارل بوهلر» اصل لذت را به عنوان ملاك بازي مي پذيرد. اصل لذت در مقابل اصل واقعيت، يعني همان دو اصلي كه فرويد عنوان كرده است. كودك ابتدا در طول تحول از اصل لذت پيروي مي كند و بعدها از اصل واقعيت تبعيت مي نمايد بدون اينكه اصل لذت واقعاً از بين برود.

قبول كردن اين نكته كه كودك هميشه براي كسب لذت و خوشي به بازي ميپردازد، ملاك قانع كننده اي نيست. گاهي اوقات كودكان به بازيهايي ميپردازند كه نشان دهنده صحنه هاي رنج آور و ناراحت كننده اند. پس در بازي، هميشه از اصل لذت پيروي نمي شود. حتي وقتي كه فرويد به يك معنا بازي و خواب را به هم نزديك ميكند و آنها را از يك نوع ميبيند و كنشهاي رمزي را در بازي مؤثر ميداند، باز ميبينيم كه در بازي يك حالت انحلال و از بين رفتن تعارضها وجود دارد. بنابراين قبول اصل لذت به عنوان ملاك جداكردن بازي از كنشهاي ديگر كافي نيست.

ه) كلاپارد معتقد است كه بازي تحقق بخشيدن فوري نيازهاست. در حالي كه در يك عمل سازش يافته، مساله هدف و وسيله مطرح است، به عكس در بازي هيچ نوع واسطه اي وجود ندارد ولي يك احتياج دروني ما را به اعمالي وادار ميكند كه اين اعمال امكان تحقق بخشيدن نيازهايمان را فراهم ميسازد. طرح مسأله بازي در حد فيزيولويك در حكم تحول مسائل روانشناختي به زمينه زيست شناختي است، در حالي كه ما تبيين روانشناختي بازي را جستجو مي كنيم.

و) تمام روانشناسان اين مطلب را قبول دارند كه بازي مانند كنش هاي رواني ديگر در شمار فعاليتهاي اساسي سازمان رواني ماست. از نظر پياژه، هر روانبنه در تماس با محيط دو كنش مهم و اساسي دارد: درونسازي و برونسازي. در زمينه هوش، فعاليت روانبنه ها و غني شدن فزاينده آنها تحول رواني ما را تأمين مي كند: اما در چارچوب روانبنه ها، فعاليتها، همواره سازش يافته نيستند و فعاليت روانبنه ها را حداقل به سه دسته تقسيم كرد:

– دسته اي كه در حكم فعاليتهاي سازش يافته اند و نشان دهنده تعادل بين دو قطب كنشي روانبنه، بين درونسازي و برونسازي، اما برحسب آنكه در رابطه اين دو كنش غلبه يا اولويت با درونسازي يا برونسازي باشد دو دسته ديگر از فعاليتها را ميتوان بازشناسي كرد.

– دسته اي كه در آنها اولويت با درونسازي است و اين خود ملاك تمايز بازي از فعاليتهاي ديگر است.

– دسته اي كه در آنها اولويت با برونسازي است و در صورت اخير سخن از تقليد در ميان است.

نكته: در بازي كودك خود را معمولاً با واقعيت خارج تطبيق نميدهد و دنبال تعادل نميگردد.

 

طبقه بندي بازيها
1. طبقه بندي كارل گروس


از نظر كارل گروس بازي يك پيش تمرين عمومي يا تمرين مقدماتي است. وي معتقد است كه ميتوان بازيها را به دو دسته اساسي تقسيم كرد:
الف) بازيهايي كه در آنها كنشهاي عمومي مطرح هستند. مانند كشتي گرفتن يا بازيهايي كه به صورت مبارزه اند (براي پسران) به اين منظورند كه غريزه جنگجويي را در فرد تقويت كنند تا فرد در آينده از اين عمل سازش يافته بتواند استفاده كند. يا مثلاً عروسك بازي در دختران براي اين است كه غريزه مادري در آنها تحكيم شود.
ب) بازيهايي كه نشان دهنده كنشهاي اختصاصي اند.

2. طبقه بندي كرا


كرا در طبقه بندي خود از كنشهاي ارثي، كنشهاي تقليدي و كنشهاي تخيلي نام مي برد.
– كنشهاي ارثي، مانند كشتي، شكار و عروسك بازي كه در طبقه بندي گروس مطرح شده است.
– كنشهاي تقليدي، بازيهايي مثل ميهمان بازي، بازي با صحنه هاي غذاخوردن و… تنها جنبه تقليدي دارند و هيچ ادامه و دنباله اي ندارند.
– كنشهاي تخيلي، در اين نوع بازيها، كودك ابتدا امور سازش يافته اي را ميپذيرد و بعد از آنها به طور دلخواه استفاده ميكند، البته وجه تمايز بين بازيهاي تخيلي و تقليدي وجود ندارد.

3.طبقه بندي پرز


پرز بازيهاي كودكان را به سه گروه تقسيم ميكند:
– بازيهاي منظم: بازيهايي هستند كه در آنها قواعدي به كار ميرود.
– بازيهاي نامنظم: كه در آنها هيچ نوع قاعده اي نيست و جنبه تمريني مشاهده مي شود.
– بازيهاي مهارتي: در اين بازيها كودك به تجربه مهارتهايي دست ميزند كه در حد عالي جنبه ساختن به خود مي گيرند، مانند ساختن يك برج، اين نوع بازيها درنهايت متضمن نوعي از خلاقيت هستند.

4. طبقه بندي اشترن

اشترن براي اولين بار در طبقه بندي خود مسأله ساخت بازيها را مطرح مي كند. وي بازيها را به دو گروه فردي واجتماعي يا گروهي تقسيم مي كند. بازيهاي فردي، بازيهايي هستند كه مي توانند جنبه تخريبي يا جنبه ساختن و جنبه فتح اشياء و جنبه فتح بدن(تسلط بر اعضا و اشياء) را داشته باشند. آدمي با اين نوع بازيها رابطه خود را با اعضاي بدنش مستحكم مي كند و همچنين رابطه خود را با اشياء تحكيم مي نمايد. به اين گروه مي توان بازي هاي نقش دار را افزود.

بازيهاي گروهي، كه سه دسته هستند و عبارتند از:
1) تقليد يك بازيگر از بازيگر ديگر
2) ايفاي نقشهاي تكميلي
3) بازيهايي كه جنبه مبارزه و جنگجويي دارند و در طبقه بنديهاي قبلي هم به آنها اشاره شده است.

5. طبقه بندي شارلوت بوهلر


شارلوت بوهلر بررسي هاي جامعي از نظر تحول اجتماعي كودكان انجام داد و بازي كودكان را به چهار دسته تقسيم كرد:
– بازيهاي اصطلاحاً كنشي
– بازيهاي تخيلي
– بازيهاي آفرينشي
– بازيهاي اجتماعي
نكته: در طبقه بندي «شارلوت بوهلر» ساخته ايي وجود دارند كه ساخت نخستين بيشتر جنبه كنشي و ابتدايي و ساخت آخرين جنبه پيشرفته دارد.

6. طبقه بندي پياژه


در طبقه بندي پياژه كه يك طبقه بندي تحولي و ساختاري است، اصطلاح كنش مطرود است. زيرا به نظر پياژه اگر بازي را كنشي بناميم جنبه مبهم خواهد داشت و چيزي را در بين ساير كنشها مشخص نمي كند.
وي در آخرين تحليل، بازيهاي كودكان را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:
الف) بازيهايي كه هيچ نوع ساختي در آنها وجود ندارد و بيشتر جنبه تمريني دارند.
ب) بازيهايي كه داراي ساخت رمزي هستند.
ج) بازيهايي كه قاعده دار هستند يعني طبق قواعدي انجام مي گيرند.

الف) بازيهاي تمريني:

اين بازيها معادل بازيهاي كنشي در طبقه بندي «شارلوت بوهلر» هستند. اصطلاح تمريني به اين دليل براي آنها به كار ميرود كه اصطلاح كنشي حاوي دوپهلويي و ابهام است. يعني اصطلاح كنشي را ميتوان درباره تمام بازيها به كار برد، زيرا بازيها علاوه بر جنبه ساختاري، جنبه كنشي هم دارند.
وقتي صحبت از بازي است، هيچ نوع هدف تعادلجويي در كار نيست. يك بازي تمريني يك فعاليت حسي-حركتي است. با اين تفاوت كه از چارچوبي كه نشان دهنده عمل سازش يافته است بيرون آمده است. اين بازيها خيلي زود شروع ميشوند و بيشتر جنبه لذت بخشيدن به كودك را دارند. يعني فعاليت روانبنه ها به جاي اينكه به صورتي باشد كه بين درونسازي و برونسازي تعادل برقرار كند طوري عمل مي نمايد كه به عمل سازش يافته منتهي نمي شود و بيشتر جنبه درونسازي دارد.

نكته: نقطه اوج بازيهاي تمريني 2-3سالگي است.

انواع بازيهاي تمريني:


1) ساده ترين شكل بازي نوعي است كه ميتوان آن را فعاليت كنشي ناميد. يعني يك روانبنه در چارچوب معمولي خود به صورت خالي مي چرخد.
2) تكرار يك روانبنه براي كسب لذت در حكم بازي است.
3) بازيهايي حركتي كه كمي پيشرفته تر از دو نوع قبلي هستند. برخلاف بازيهاي نوع دوم كه ممكن است روانبنه، فعاليتي داشته باشد كه در خارج از شرايط سازشي تكرار شود و جنبه بازي به خود بگيرد، در اينجا مجموعه كارهاي حركتي ممكن است منحصراً قبل از فعاليتهاي سازش يافته به صورت بازي ظاهر شوند.
4) بازيهاي ساختماني بي هدف: در اين نوع بازيها كودك سعي ميكند اشياء را روي هم بريزد و انباشته كند يا
آنها را به شكل برج درآورد و در اين بازيها هيچ هدفي را دنبال نميكند.
5) بازيهاي ساختماني باهدف: اين نوع بازيها به فعاليتهاي سازندگي كودك منتهي ميشوند، جنبه هنري و كارهاي سازش يافته را به خود مي گيرند.

دلايل بروز و زوال بازيهاي تمريني

 

  • دلايل بروز: طبيعيست كه بازيهاي تمريني از آغاز زندگي شروع ميشوند چه اين نوع يك سلسله فعاليتهاي كنشي هستند كه از چارچوب معمولي خود كه هدف سازشي دارند بيرون مي آيند و جنبه لذت طلبي به خود مي گيرند. از زماني كه روانبنه ها وجود دارند و فعاليتهاي آنها سازش نيست ميتوان از بازيهاي تمريني صحبت كرد.
  • دلايل زوال:بازيهاي تمريني به سه دليل به تدريج راه زوال را در پيش ميگيرند:

دليل اول :پس از اينكه زندگي رواني جنبه تجسمي به خود ميگيرد از سهم موقعيتهاي حسي- حركتي عملاً كاسته ميشود و زماني كه موقعيتهاي حسي- حركتي به يك حد معين ميرسند از آن به بعد موقعيتها چندان تازه نخواهد بود تا اعمال تكرار شوند و به اين دليل فعاليتهايي كه به صورت بازيهاي تمريني بوده اند به تدريج رو به افول خواهند گذاشت بدون اينكه براي هميشه از بين برود.

دليل دوم :با گسترش سازمان رواني و با بروز جنبه تجسمي، امكان بروز بازيهاي رمزي بوجود مي آيد و يكي از جهات و علل تحول بازيهاي تمريني همين بروز بازيهاي رمزي است.
دليل سوم :بازيهاي تمريني پس از مدتي در جهت بازيهاي اصطلاحاً ساختماني توسعه پيدا ميكنند و عملاً به يك سلسله بازيهايي كه جنبه كار يا اعمال سازش يافته دارند، تبديل ميشوند .

 

ب) بازيهاي رمزي:


معمولاً از حد يك سال و نيم آغاز ميشوند و در آنها پديده تازهاي وجود دارد كه همان ساخت رمزي است. بديهي است سازمان رواني بايد به حدي از تحول رسيده باشد تا كودك بتواند به تجسم غيابي اموري كه ادراك كرده نايل گردد.
نكته: نقطه اوج بازيهاي رمزي 4-5سالگي است.

انواع بازيهاي رمزي:

1. روانبنه هاي رمزي:

مانند زماني كه كودك در رختخواب خود را به خواب ميزند و وانمود مي كند كه خوابيده است.

2. كاربرد روانبنه هاي رمزي در مورد ساير اشياء:

پس از مدتي در كودكان ميتوان به راحتي مشاهده كرد كه همين عمل خوابيدن رادر مورد اشياء هم به كار ميبرند. مثلاً عروسك خود را مي خوابانند.

3. جانشين سازي:

كودك اين ظرفيت و زمينه را پيدا مي كند كه هرچيزي را مي توان جانشين چيز ديگر سازد و معادل آن قرار دهد. مثلاً چوب جارو را سوار مي شود و به عنوان اسب با آن مي تازد.

4. بازي هاي تقليدي:

بازيهايي كه كودك سعي مي كند در جريان آنها صحنه هايي را توليد كند كه ديده يا با آنها زندگي كرده است. مثلاًوقتي كودك اسباب بازي هايش را ميچيند و صحنه مطب دكتر را مجسم مي كند.

5. توليد صحنه ها و اضافه كردن قسمتهايی به آن:

بازيهايي كه كودك صحنه هايي را بوجود مي آورد كه نظير آنها را ديده است. منتهي قسمتهايي را به آن صحنه ها اضافه مي كند. همچنين نتيجه گيري هايي هم از صحنه هايي كه اتفاق نيفتاده و حتي ممكن است اتفاق نيفتد مي نمايد و آن نتيجه گيريها را مجسم ميسازد. مثلاً موقعي كه ما خطرهاي عبور از روي سيم را توسط بندبازان را به او گوشزد ميكنيم. كودك بعدها عمل
بندبازي را مجسم ميكند و بعد صحنه افتادن و زخمي شدن و يا مردن را هم به آخر آن اضافه مي كند و به اين ترتيب آن ترس و دلهرهاي را كه در او ايجاد گرديده به صورت رمزي، مجسم مينمايد.

6.بازي هاي جبراني:

كارهايي كه كودك در عالم واقع نمي توانسته به انجام برساند به صورت بازي، جبران مي كند.

7.انحلال تعارض:

مثلاً هنگامي كه با كودكي بازي مي كنيم و دستمان به شدت به گونه يا چشم او مي خورد و كودك گريه سرمي دهد. بلافاصله درصدد دلجويي برمي آييم و به او ميفهمانيم كه قصدمان تنبيه نبوده، بلكه اشتباهاً اين ضربه به او خورده است. كودك ساكت مي شود ولي هنوز در تعارض است و نتوانسته كاملاً اين وضع را قبول كند. و زماني كه همين موقعيت براي وي نسبت به خواهر كوچكترش بوجود ميآيد، آن تعارض انحلال مي يابد.

8.چرخه هاي رمزي:

مثلاً هنگام مسافرت كودك بچه چوپاني را ميبيند كه برهاي در بغل دارد، كودك دلش ميخواهد با آن بره بازي كند، اما به دليل عجله براي رسيدن به مقصد اين فرصت به كودك دست نميدهد. اين ناكامي منجر به اين ميشود كه هفتهها و گاهي ماهها طفل در بازيهاي خود برهاي را خلق كند كه از اركان مهم و اصلي بازيهاي او خواهد بود.

9.بازيهاي رمزي چندنفره:

در اين نوع بازيها دو يا سه نفره يا تعداد بيشتري كودك به ترتيب و پشتسر هم بازي ميكنند. اين نوع بازي نه قاعدهاي دارد و نه كاملاً اجتماعي است. اين نوع بازي ما را به بازيهاي گروهي قاعده دار و اجتماعي نزديك مي كند.

دلايل بروز و زوال بازيهاي تجسمي:

1.
دلايل بروز:

 در آخرين مراحل دوره حسي- حركتي به جاي آنكه روانبنه ها به شكل حسي- حركتي به كار
افتند به صورت رمزي عمل مي كنند.

2.دلايل زوال: 

دليل اول : با تحول رواني توقع كودك نسبت به رمزها زياد مي شود. ديگر هر شيء خاصيت رمزي نخستين خود را ندارد و از ميزان بازيهاي رمزي كاسته مي شود.

دليل دوم : با تحول سازمان رواني، فكر دروني در كودك گسترش مييابد و به جاي آنكه از رمز استفاده كند، اين بار به منظور جبران يا انحلال تعارض، از فكر دروني استفاده ميكند.
دليل سوم : با افزايش سن و با تحول كودك از نظر روابط اجتماعي، شرايطي فراهم ميآيد كه آنها بتوانند مستقيماً به انحلال تعارضها يا فعاليتهاي جبراني بپردازند. موقعيتهاي واقعي، عامل كاسته شدن ميزان بازيهاي رمزي هستند.
دليل چهارم : اجتماعي شدن موجب كاهش بازيهاي رمزي ميشود و به همين دليل است كه بسياري از بازيهاي رمزي در راستاي فعاليتهاي هنري زيبايي شناختي تحول مي يابند.

ج) بازيهاي قاعده دار


بين سن 2تا 11-12سالگي سازمان رواني كودك از سطح پيش عملياتي با گستره نمادي در راه كاربرد ابزارهاي فكري منطقي متحول مي شوند و سرانجام به سطح عمليات منطقي عيني دست مي يابد و بر اثر اين دگرگوني تدريجي، بسيار مهم است كه فرايندهاي مختلف نيز در راه شكل گيري، گام برمي دارند. كودك اندك اندك با دستورهاي اخلاقي و قواعدي كه بزرگسالان تعيين مي كنند آشنا مي شود. در 6-7سالگي كودك بهتر از قبل مفهوم ديگر پيروي يا مفهوم قاعده را درك مي كند.


انواع بازيهاي قاعده دار:


بازيهاي قاعده دار بازيهايي هستند كه ممكن است در آنها جنبه تمريني وجود داشته باشد يا بازيهايي هستند كه ممكن است جنبه رمزي داشته باشند، منتهي وقتي كه به صورت بازيهاي قاعده دار درآمده اند آن جنبه رمزي كه در دوره رمزي براي كودك مهم بود در اين مرحله مانند گذشته براي وي حائزه اهميت نيست.
در اين بازيها منشأ و تقليد، كودكان بزرگتر و بزرگسالان هستند. زماني كه كودك به اخلاق خودپيرو مي رسد، ممكن است بعضي قواعد را در بعضي ها تغيير دهد.

دلايل بروز و گسترش بازی هاي قاعده دار:

علت به وجود آمدن آنها اين است كه قدرت تقليد مرتباَ در كودك افزايش مييابد و طفل خود را شريك زندگي بزرگسالان ميبيند و از الگوهاي آنها استفاده ميكند و تبعيت از بزرگسالان را آغاز مينمايد. اما بعد از سن 7 -6 سالگي است كه بازيهاي قاعده دار جاي وسيعي پيدا ميكنند. از آنجا كه سازمان رواني از گسترش بيشتري برخوردار مي شوند و اخلاق ديگر پيرو پديدار و مستقر ميگردد و عمليات منطقي عيني ظاهر ميشوند. براي كودك راحت است كه از بازيهاي قاعده دار كه براساس قواعد اجتماعي به وجود آمدهاند، استفاده كنند.
بازيهاي قاعده دار جاي بازيهاي رمزي و تمريني را ميگيرد بدون آنكه اين دو نوع بازي كاملاَ از بين رفته باشند، بقاياي اين بازيها را در بزرگسالان ميبينيم.
نكته: در حالي كه در حد بازيهاي تمريني هيچ شناخت خاصي وجود ندارد، در بازيهاي رمزي با ساختهاي رمزي و در بازيهاي قاعده دار با شكل گيريهاي تحول اخلاقي سروكار داريم.

نظريه هاي بازي:

نظريه كارايي يا انرژي اضافي:

بازي عبارت است از فعاليتي كه براساس مازاد انرژي در فرد، به خصوص در كودكان كه نمي توانند در جهت كارهاي سازش يافته استفاده كنند، تحقق مي پذيرد.اين نظريه را به اسپنسر وشيلر نسبت داده اند.

نظريه استراحت يا رفع خستگي:

بازي به هنگامي كه فرد خسته است صورت ميگيرد تا وي به استراحت و تجديد قوا بپردازد. اين نظريه را به شالر و لازوارس نسبت دادهاند. پاتريك اين نظريه را با عنوان كردن زيربناي فيزيولوژيك مجدداً به ميدان آورده است.

نظريه اجمال فعاليتهاي اجدادي:

طبق اين نظريه كه باني آن «استانلي هال»است، كودكان از اين جهت به بازي مي پردازند كه محتواها و صحنه هايي را كه اجدادشان توليد كرده بودند و زندگي آنان ايجاب ميكرده است تجديد كنند و اين عمل به اين جهت صورت مي گيرد كه دوران كودكي بهترين موقعيت براي تسويه اعمالي است كه در زندگي آينده نيازي به آنها نخواهد بود.
يونگ نيز طرفدار اين نظريه است زيرا كه در جستجوي يك پايگاه رواني گروهي ناهشيار است.

نظريه پيش تمرين:

اين نظريه را گروس مدون ساخته است. گروس، بازي را يك سلسله پيش تمرين عمومي مي داند كه هدف آن برقرار ساختن زمينه اعمال سازش يافته براي آينده فرد است.

نظريه دهليز فعاليتهاي غريزي:

توسط «كار» مطرح شد و براساس آن، بازي چون دهليزي است كه از غرايز گذشته از آن سر بيرون مي كنند.

نظريه جبران:

اين نظريه از سال 1920به بعد مورد توجه قرار گرفت و از طرفداران آن «رابينس» را مي توان نام برد به علت اهميتي كه اين نوع روانشناسان به بازيهاي جبراني رمزي مي دادند اين تحليل در آنها به وجود آمد كه با توجه به تعدد و تنوع اين نوع بازي آن را احساسي براي تبيين بازيهاي كودكان قرار دهند.

نظريه پويايي دوران كودكي:

بوي تانديك معتقد است كه تنها نمويافتگي يا نشو و نماي عصبي و اندامي براي حصول اعمال سازش يافته كافي است و معتقد است كه به علت وجود دوران كودكي است كه بازي وجود دارد. به عبارت ديگر بازي جزء فعاليتهاي خاص اين دوره از زندگي است و معتقد است كه اين كنش نوعي پويايي دوران كودكي است يعني تحرك و پويايي كه در سازمان رواني فرد وجود دارد و تظاهرات آن به شكل بازي جلوه گر مي شود.

نظريه درونسازي:

از نظر پياژه بازي عبارت است از اولويت درونسازي نسبت به برونسازي. وقتي كنشها يا فعاليتها در روانبنه ها به صورت خالي جلوه گر مي شود و هدف تعادل جويي را دنبال نكنند، فعاليتهايي كه انجام مي گيرند به منزله بازي خواهند بود. اين خود نشان دهنده نخستيني يا اولويت درونسازي بر برونسازي است.

 

پیام بگذارید

X