نامه ی عجیب

سامان هیچ وقت به دنبال رابطه با دیگران نبود. او ترجیح می‌داد تنها باشد و به کارهای مورد علاقه خودش، مثل خواندن کتاب، نوشتن شعر و نقاشی کردن، بپردازد. او هرگز احساس نزدیکی یا عشق به کسی نمی‌کرد. او حتی با خانواده‌اش هم کمتر صحبت می‌کرد. او فکر می‌کرد که رابطه با دیگران فقط دردسر و مشکل است. او همچنین به نظرات و احساسات دیگران بی‌تفاوت بود. او معمولا نمی‌خندید یا گریه نمی‌کرد. او صورتش همیشه بی‌حال و بی‌علاقه بود. این رفتار سامان  باعث شده بود که دیگران از او دور شوند. همکلاسی‌ها و همسایه‌های سامان  او را عجیب و غریب می‌دانستند. آنها گاهی سامان را مسخره می‌کردند یا با او بد رفتار می‌کردند ولی او به آنها توجه نمی‌کرد و فقط به خودش مشغول بود. پدر و مادر سامان  هم نگران شده بودند. آنها فکر می‌کردند که او چیزی را پنهان می‌کند یا مشکل روحی یا جسمی دارد. آنها سعی کردند تا با سامان صحبت کنند و به او پیشنهاد دادند که به یک روانپزشک یا روانشناس مراجعه کند. سامان قبول نکرد. او فکر می‌کرد هیچ مشکلی ندارد و نیاز به کمک کسی نیست. چند سال بعد، پدر و مادر سامان در یک تصادف جان خود را از دست دادند. سامان تصمیم گرفت تا به خانۀ پدر و مادرش برود و وسایل آنها را جمع کند. در حال جستجو در خانۀ قدیمی چندین نامۀ عجیب و پول پیدا کرد. آن نامۀ عجیب و پول از طرف عمۀ سامان فائزه، بود. فائزۀ عمه پیر او بود که در آمریکا  زندگی می کرد. فائزه در نامۀ خود به پدر و مادر سامان نوشته بود که او مبتلا به یک نوع اختلال شخصیت  است و نیاز به مراقبت و درمان دارد. او همچنین پولی را برای کمک به درمان سامان فرستاده بود. سامان با خواندن نامۀ عمۀ خود شوکه شده بود. او نمی‌دانست که چه باید بکند. او فکر می‌کرد که عمه اش دارد با او شوخی می‌کند. و تصمیم گرفت تا نامۀ عجیب و پول را بسوزاند و به خانۀ خودش برگردد.

داستان بالا چه اختلال شخصیتی را نشان می دهد؟

1 دیدگاه

پیام بگذارید

X